سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه برای کاری با تو دوستی کند، با برآوردنش از تو روی خواهد گرداند . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 101 اردیبهشت 28 , ساعت 12:13 صبح

به من بگویید

 

که

حقیقت چیست؟

باز گویید

که

حق با کیست؟

به گمانم حقیقت

سدی ست

گر بشکند

عالم جلودارش نیست

پس حقیقت پذیر باش

ای مرد

گر چه تلخ است وتو را

راهی نیست

تا توانی

به جستجوی حقیقت باش

که جستجوی حقیقت

نیز عالمی ست


سه شنبه 101 اردیبهشت 27 , ساعت 1:49 صبح

 

 

گر چه با عشقم نمی سازی مرا رد میکنی

قلب  من پس میزنی با روح من بد میکنی

هر بدی بینم ز تو میلم فزون تر می شود

آنقدر بد میکنی، میلم تو بی حد میکنی

بافریب چشم خود فارق ز خوابم کرده ای.

با فریب چشم خود فارق ز خوابم کرده ای 

عاقبت این زاهد بیچاره مرتد می کنی 

مست روی تو نترسد، از عذاب آخرت 

جان خود در کف نهادم تا چه حکمی می دهی 

من که دانم ذکر ما آخر به اشهد میکنی

بعد از این اشعار زیبا حرف دل با من بگو

فکر سازش میکنی یا عشق من رد میکنی؟!


((محمد کاظم پرستش))

 


دوشنبه 101 اردیبهشت 26 , ساعت 6:34 عصر

دیر می شود

 

درد نبودنت چه نفس گیر می شود 

هی چنگ میزند به دلم، پیر می شود 

 

این چشمهای منتظرِ پشتِ پایِ تو

از جاده و سفر به خدا سیر می شود

 

یادت همیشه با دل من مانده همچنان،

بغضی که سال هاست گلو گیر می شود

 

می بارد از غزل غزلم آیه های تو 

در سوره ای که عشق تو تحریر می شود

 

رفتی ببین چگونه بهم ریختم ، چنان

کوهی که ایستاده  زمین گیر می شود !

 

خوابیده ام به خواب ببینم تو را مگر 

 این خوابها بدون تو تعبیر می شود ؟

 

داغ تو را خدا به دلم داد و تا ابد 

اشکم به هر دو دیده سرازیر می شود 

 

ای کاش، تا که  سر برسی ،قبلِ مردنم 

گاهی چقدر زود! ولی ،دیر میشود!

 

 

#سمیه_تقوی(پرنده_شرقی)


یکشنبه 101 اردیبهشت 25 , ساعت 2:47 عصر

جوانی شمعِ ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بارِ پیری آرزومندم که برگردم
به دنبالِ جوانی کوره راهِ زندگانی را

به یادِ یارِ دیرین کاروان گم کرده را مانم
که شب در خواب بیند همرهانِ کاروانی را

چه بیداریِ تلخی بود از خوابِ خوش مستی
که در کامم به زهر آلود شهدِ شادمانی را

سخن با من نمیگوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

شهریار

 


یکشنبه 101 اردیبهشت 25 , ساعت 2:47 عصر

سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد

گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد

تیشه بر ریشه قصری که در آن شیرین نیست
بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد

یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من
ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد

خاک خامم عطش آتش و می در دل من
بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد

شانه ام زیر غم عالم و آدم اما
یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد

علی سعادت شایسته

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ